اعتبارسنجی مطالبه

لطفا برای تأیید مالکیت و تأیید مطالبه خود اطلاعاتی را در اختیار ما قرار دهید.
کاراکترهای باقیمانده: 50
سپاسگذاریم، پیغام ارسال شد.
متاسفانه پیغام ارسال نشد.

جستجو

شروع به تایپ کردن آنچه می خواهید، کنید.

دسته‌ها

مناطق

روایتی از اقامتگاه موقت و ساکنانش

برگرفته از مجله ناداستان 001 / خانه / فروردین 1398

تحقیق و نگارش: مونا تاروردی

مشهور است ترنر، نقاش بریتانیایی، در یکی از سفرهای طولانی‌اش با کشتی از خدمه می‌خواهد او را به دکل کشتی ببندند تا بتواند طوفان را تجربه کند و در نقاشی‌هایش جاودانه کند. کشتی سالها پیش برای ترنر همان کاری را می‌کند که حالا اقامتگاه های هنری برای هنرمندان معاصر می کنند. در طول این سال‌ها آرام‌آرام صدها اقامتگاه هنری در سرتاسر دنیا ساخته‌اند تا موقعیتی این چنینی برای هنرمندان مهیا کنند. تصور کنید هنرمندی بتواند آتلیه‌اش را با خودش هر جای جهان ببرد. مواجهه با فرهنگ و روزمرگی‌های گوشه‌ای تازه از جهان به جای شناخت آن از روی کتاب‌ها و عکس‌ها رد پایش را بر کارهای هنرمند باقی خواهد گذاشت. “کوشک” از اقامتگاه‌های هنری فعال در ایران است. خانه‌ای قدیمی و آجری در مرکز شهر تهران که در یک برنامه تبادل هنری هر ماه میزبان چند هنرمند خارجی می‌شود. هنرمندان در طول یک ماه اقامتشان فرصتی برای کشف ایران پیدا می‌کنند و در آخر تحت تأثیر این شناخت تازه یک اثر هنری ارائه می‌دهند. این خانه آجری از بیرون شبیه همه خانه‌های قدیمی شهر است اما کافیست ۲ لنگه در باز شود.  کوشک، انگار خلاصه‌ای از جهان باشد، هر جزء اش از شهری و کشوری آمده. تابلوها، مجسمه ها و کتاب ها همگی یادگار مهمانان هنرمند این خانه‌اند. اشیای خانه در نهایت صلح کنار هم جای گرفته‌اند؛ اردک سفالی از لهستان، بشقاب نقاشی ازمراکش، تابلو عکس از فلسطین و در کنجی بوفه چوبی خانم سرهنگ که روزگاری صاحب این خانه بوده. خانه آجری نقلی و کوچک است اما دلی بزرگ و حافظه‌ای فراخ دارد. آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات کیمن مه آبادی از دو سال کار در این اقامتگاه هنری است.

با اینکه اینجا نقلی است، فهمیده‌ام در همین جای کوچک هم هر کسی زود کنج خودش را پیدا می‌کند. پیش آمده مهمانی کل یک ماه در اتاقش مانده و حتی یک بار هم توی حیاط قدم نزده. از آن طرف، مهمانی داشتیم که مدام توی حیاط بوده. یا یکی دیگر روزهای سرد بهمن از صبح تا عصر روی پشت بام بود، فقط گاهی برای چای سه طبقه پایین می‌آمد و دوباره میرفت پشت بام. با اینکه اتاق ها دکور ساده‌ای از میز و تخت و کمد دارد، خیلی ها همین سه تکه را جابجا کرده‌اند و طوری چیده‌اند که برای این یک ماه زندگی دوست داشته‌اند. کسی هم بوده مثل ووی چک، مهمانمان از لهستان، که همه قاعده‌ها را عوض کرده. یک صبح رفته بودم طبقه سوم که صحنه عجیبی دیدم. طبقه سوممان پاگرد کوچکی است که به در پشت بام می‌رسد و ماشین لباسشویی را آن جا گذاشته‌ایم. از پله‌ها که بالا رفتم، دیدم کنار ماشین لباسشویی یک رختخواب و بالش پهن است. از ساعتی که کنار بالش بود فهمیدم رختخواب ووی چک است. روز قبلش ووی چک از لهستان آمده بود و همان اتاق عیرفان از پاکستان شده بود. رفتم پیش ووی چک و پرسیدم:”چرا اینجا خوابیدی؟ مشکلی پیش آمده؟ گفت عیرفان شب‌ها گوشیش را سایلنت نمی‌کند و مدام براش پیغام می آید. خروپف هم می کند. نمی توانم بخوابم.” گفتم با عیرفان صحبت می‌کنم که گوشی اش را سایلنت کند. گفت نه اتفاقاً آنجا خیلی حس بهتری دارد. ووی چک کل مدت اقامتش رو‌ها توی اتاق بود اما شبها می رفت طبقه سوم و درهمان فضای کوچک جلوی ماشین لباسشویی می‌خوابید. به مرور رابطه گروه آن دوره با ووی چک بامزه شد. ووی چک کم کم شد مسئول ماشین لباسشویی. شبها قبل از خواب هرکسی سفارشی داشت. یکی لباس‌هایش را شب توی ماشین می‌انداخت و به ووی چک می‌سپرد قبل از خواب خاموشش کند. دیگری می‌سپرد ووی چک صبح زود لباس ها را از خشک کن دربیاورد. کدهایی بینشان رد و بدل می‌شد که تعامل شان را بسیار شیرین کرده بود.

زندگی در خانه آجری کوشک برای من برابر با سال های جهانگردی دور دنیا بوده. همزیستی با آدم‌های دنیا به من یاد داده با وجود تفاوت هایی که به ظاهر از هم جدایمان می کند چقدر همه‌مان به هم شبیهیم. کافیست پای اشتراکات عمیق انسانی به میان بیاید، آن وقت فقط چند روز آشنایی می‌تواند از دو غریبه دوستانی قدیمی بسازد که ساعت ها برای هم درد دل کنند. خانه دیگر به چشم من فقط چهاردیواری نیست، همین روابط انسانی است. همین حس خوبی که می‌دانی از این به بعد هر جای دنیا که بروی در هر گوشه اش یک خانه منتظرت است.